سامُ علیکم اینا
احوالات هرچی آدم با معرفتِ
چند وقتی بود که دلمون همینجورکی، الکی الکی قِیْجُوجه میرفت و دم به دقه یاد آدمای با معرفت میزد به قلبمون...
آخه این کامپت بیمعرفت ما چند وقتی اصلاً به ما پا نداده و نمیذاره حال و احوالی با رفیق رفقا داشته باشیم، اما دیگه امروز خرِ مرادُ زین کردیم و یه یا علی گفتم و پس گردن بدشانسیو گرفتیم و انداختیمش بیرون، ما اینائیم دیگه...
مَخْلَصِ کلوم این که چاکرات هرچی آدم با معرفتِ.
زندگی یه آرزوی مبهمِ مگه نه
یه طلوع یک غروب یک دمِ مگه نه
زندگی یه کوره راه یه امید یک نگاهِ
مثل یک چراغ روشن توی یک شب سیاهِ مگه نه
قصة هزیز و اوجِ ... قصة ساحل و موجِ ... قصة تنهائیِ
قصة یأس و امیدِ ... یا سیاهِ یا سفیدِ ... وصل یا جدائیِ
قصة نامه و ننگِ ... حرف بی رنگی و رنگِ ... سر به سر رسوائیِ
رو لب بستة غنچه ... وقتی پائیز میاد ... چه غم انگیز میاد
چی بگه به کی بگه ... زندگی عاقبتش نبودنِ ... یه سرود ناتموم سرودنِ